در آستانه چهل و چهارمین سالگرد تشکیل جهاددانشگاهی انجام شد،

دیدار با خانواده شهیدان بمباران همدان

۰۸ مرداد ۱۴۰۳ | ۱۴:۰۴ کد : ۷۳۸۷۷ فرهنگی
به مناسبت فرارسیدن چهل و چهارمین سالگرد تشکیل جهاددانشگاهی رئیس و اعضای این مجموعه با خانواده شهیده طباطبایی دیدار کردند.
دیدار با خانواده شهیدان بمباران همدان

به گزارش روابط عمومی جهاددانشگاهی واحد همدان، صبح امروز دوشنبه به مناسبت سالگرد تشکیل جهاددانشگاهی جمعی از جهادگران این نهاد انقلابی با خانواده‌ شهدای بمباران هوایی دیدار کردند.

دختر شهیده طباطبایی گفت: طی سال‌های ۶۴ و ۶۵ اوج بمباران هوایی رژیم بعث عراق به خاک ایران بود به‌طوری‌که در شهر همدان طی این سال‌های حملات زیادی صورت گرفت.

حمیده بایرامی دختر شهیده ادامه داد: یکی از حملات ناجوانمردانه رژیم بعث عراق، بمباران بلوار آیت‌الله مدنی در تاریخ ۱۵ فروردین سال ۶۴ بود که طی آن خانواده‌های زیادی داغدار شدند. در یکی از موارد، شهادت سیده‌رقیه طباطبایی مادرم به همراه سه خواهرم رقم خورد.

وی افزود: این مادرم در حالیکه تازه از سفر تهران برگشته بود و خانه را مهیای میزبانی از دختر و خانواده همسرش می‌کرد، طی بمباران هوایی به همراه سه خواهرم که دو تن آنها دوم و سوم راهنمایی بودند و در خواب به سرمی‌بردند، به شهادت رسید و خواهر ۵ ساله‌ ام هم عروسک به دست زیر مبل پذیرایی در ساعات پایانی روز از زیر آوار بیرون کشیده شد.

بیرامی ادامه داد: ۱۷ ساله بودم که ازدواج کردم، پیش از اینکه مادرم به تهران برود تا عیدی عمه‌هایم را تقدیمشان کند، در منزلشان بودم. لالجینی‌ها خیلی به این رسم و رسوم اهمیت می‌دهند. تا پای اتوبوس رفتیم و راهشان انداختیم. خیلی برایم جالب بود همگی به یکباره دولا شدند و با من خداحافظی کردند، غافل از اینکه این آخرین دیدارمان خواهد شد چراکه موقع برگشت یک شب در منزل پدربزرگم در لالجین مانده و عصر چهاردهم فروردین به منزل آمده بودند تا خانه را مهیای پذیرایی از میهمان کنند و دقیقاً بعدازظهر پانزدهم موشک به خانه ما اصابت کرد.

ایشان بیان کرد: همسرم بلافاصله بعد از اطلاع از وضع موجود، اول سری به مغازه پدرم زده بود که همراه برادرم آنجا بودند سپس به اتفاق پدرم راهی منزل شدند. وقتی رسیدند مأمورها در جستجوی اجساد بودند و مانع ورود افراد به محل حادثه می‌شدند. پدرم به آنها گفته بود اینجا منزل ماست و زن و بچه‌هایم همگی در خانه هستند.

 او اضافه کرد: وقتی پدر و همسرم به جلوی درب منزلمان می‌رسند اثری از خانه مشاهده نمی‌کنند و از روی یک گوشه فرش که حتی خاک رویش ننشسته بود، خانه را شناسایی می‌کنند و آدرس محل حضورشان را می‌دهند.

دختر شهیده سیده‌رقیه طباطبایی گفت: با توجه به اینکه مادر و خواهرانم عادت به خواب بعدازظهر داشتند، در فرم خوابیده در حالیکه دست‌هایشان زیرسرشان بوده از زیر آوار بیرون می‌آیند اما جستجوی خواهر کوچکم که گویا زیر مبل با عروسکش در حال بازی بوده تا ۹ شب به طول می‌انجامد چراکه به علت قدیمی بودن منزل، آوار زیادی روی سرشان ریخته شده بود. او اظهار می‌کند: دقیقاً آن روز بعد از شنیدن اخبار بمباران بلوار مدنی، دلم آشوب شد بنابراین رفتم و دم در خانه نشستم. مادرشوهرم مرا دلداری می‌داد و می‌گفت که مگر آنها تهران نیستند؟ پس نگران نباش! اما من انگار بند دلم پاره شده بود و دوست داشتم به خانه بروم. کمی که گذشت همسرم را از دور دیدم، پیراهن سورمه‌اش با خاک یکی شده بود و وقتی به من رسید بی هیچ مقدمه‌ای گفت «چه نشستی که مامانت اینا همه مردند».

بیرامی با اشاره به اینکه همسرم یک هفته در شوک به سر می‌برد و زیر سرم بود، مطرح می‌کند: من بلافاصله بعد از شنیدن این خبر، از حال رفتم و وقتی به خودم آمدم دیدم در بیمارستان هستم و روزهای بعد هم مراسم تشییع برگزار شد.

او با بیان اینکه مادر ۳۸ ساله‌ام اهل قرآن، عبادت، مؤمن واقعی، دلسوز و باگذشت بود و همیشه به ما توصیه می‌کرد نگذاریم نمازمان قضا شود و خواهرانم هم اهل عبادت و بسیجی بودند، تصریح می‌کند: هر زمان که وضعیت قرمز می‌‎شد مادرم دستش را روی قرآن بزرگی که داشت می‌گذاشت و می‌گفت خدایا قسمت می‌دهم که زیر دست و پا نیفتیم، شاید لیاقت شهادت نداشته باشیم اما نامحرم دستش به ما نخورد و همین هم شد و شوهر من از زیر آوار بیرونش آورد.

بیرامی می‌گوید: هنوز هم وقتی به عکس‌های مادر و خواهرهایم نگاه می‌کنم، همسرم می‌گوید اینطور که به عکس‌ها خیره می‌شوی یادم می‌آید که چطور آن خبر بد را بد به شما رساندم.

او بیان می‌کند: الان خودم دیابتی هستم، روزی چهار بار انسولین می‌زنم، مشکل قلبی هم دارم که دکتر علتش را استرس عنوان کرده است. پدرم هم یک سال بعد از شهادت مادر و خواهرانم، به بیماری پارکینسون مبتلا شد.

بیرامی درباره شهادت شوهرخواهرش در بمباران انبار نفت در سال ۶۵ هم می‌گوید: او رانند مینی‌بوس و در انبار نفت مشغول بنزین زدن بود که ناگهان آن نقطه بمباران می‌شود و کاملاً می‌سوزد.

در پایان از سوی رئیس جهاددانشگاهی واحد همدان نشان سرو به همراه لوح تقدیر و هدیه به دختر این خانواده شهید اهداء شد.


( ۲ )

نظر شما :