به مناسبت چهل و چهارمین سالگرد تشکیل جهاددانشگاهی انجام شد،
دیدار با خانواده شهیدان حمله موشکی به همدان
به گزارش روابط عمومی جهاددانشگاهی استان همدان، صبح سه شنبه جمعی از جهادگران جهاددانشگاهی استان به مناسبت چهل و چهارمین سالگرد تشکیل جهاددانشگاهی با خانواده شهیدان بمباران هوایی همدان دیدار کردند.
همسر شهیده فاطمه ملازادگان از خاطرات آن روز میگوید: روزی که بمباران منطقه خضر اتفاق افتاد، در داروخانه امام مشغول کار بودم. صبح یک ماشین ماسه جلوی درب داروخانه خالی کرده بودیم و داشتیم آنها را در گونی پر میکردیم، حدوداً ساعت ۱۰ بود که مسئول داروخانه گفت رضوانی سری به خانه بزن، گفتم چه خبر است؟ گفت میگویند منطقه شما بمب انداختهاند، با شنیدن این خبر بلافاصله با دمپایی به خانه رفتم، هر روز با موتور میرفتم اما نمیدانم چرا آن روز موتورم نبرده بودم، یکی از فامیلهایمان با مینیبوس در خط خضر کار میکرد و با او رفتم. وقتی به خانه رسیدم و خیالم راحت شد که اعضای خانوادهام در سلامت کامل به سرمیبرند، سوار موتور شدم که به محل کارم برگردم اما بهمن پسر ۵ سالهام گریه میکرد و پشت سرم میآمد بنابراین مجبور شدم در را قفل کنم.
عبدالحسین رضوانیمکبر خاطرنشان میکند: هیچ وقت آن صحنه از ذهنم خارج نمیشود، بالاخره به سرکار رفتم و ماسهها را در گونی پر کردیم و در پیادهراه گذاشتیم تا راه باز شود چرا که خیابان باباطاهر خیلی شلوغ میشد. حوالی ساعت چهار بود که تصمیم گرفتم به خانه برگردم و در همین حین وضعیت قرمز شد، همکارانم گفتند بیا به پناهگاه برویم اما گوش ندادم و به سمت خانه حرکت کردم، به فلکه چپرخانه که رسیدم دیدم نانوایی کمیته امداد خیلی خلوت است و در همین حال هم ضدهواییها کار میکردند اما رفتم نان خریدم و روی باک موتورم گذاشتم.
او ادامه میدهد: شروع به حرکت کردم که صدای انفجارهای مهیبی از منطقه خضر به گوش میرسید بنابراین تند و تیز خود را به ایستگاه خضر رساندم، دیدم همه در حال دویدن هستند، به سمت کوچه پیچیدم و دیگر متوجه چیزی نشدم، به دیوار خورده بودم، یکی از اقوام کمک کرد تا بلند شوم، گفتم چه شده؟ گفتند چهار تا بمب به این منطقه اصابت کرده است.
رضوانیمکبر اضافه میکند: یکی از بمبها به منزل پدریام اصابت کرده بود، خوشبختانه کسی در خانه نبود و فقط مادرم در کنجی نماز میخوانده و کمی زخمی شده بود. یکی دیگر از بمبها دقیقاً در خانه ما فرود آمده بود و سومی به خانه پدرزن برادرم که خودش در منطقه بود و خانوادهاش در منزل پدریاش بودند، خورده بود منتها چون تیرهای خانه چوبی بود مانند پناهگاه عمل کرده و ۹ نفر ساکن در این منزل حتی خون از دماغشان نیامد.
او با اعلام اینکه سه پسر ۶ ماهه، سه و ۵ ساله داشتم، بیان میکند: مادر خانمم در خانه ما و سعید پیش آنها بود، به کسانی که در منزل بودند، چیزی نشده بود. بهمن با پسرداییاش پشت در بوده و زنگ میزنند و مادرش به همراه احمد برای باز کردن در میروند که دقیقاً در این زمان بمب پشت در خانه میخورد و اثری از بهمن پیدا نمیشود حتی تکهای از لباسش را هم نیافتیم.
پدر شهیدان بهمن و احمد رضوانیمکبر با بیان اینکه بمباران منطقه خضر در سال ۶۵ و دقیقاً یک هفته بعد از بمباران انبار نفت اتفاق افتاد، تصریح میکند: سعید تا ۱۵ سالگی نمیدانست که مادرش شهید شده، روزی مادربزرگش قضیه را برایش تعریف کرده بود.
او میگوید: همسرم زن نترسی بود، وقتی به او میگفتم به روستا نزد اقوامش برود، قبول نمیکرد و میگفت هر چه خدا بخواهد همان پیش میآید. او حدود ۲۲ ساله بود که به همراه فرزندان عزیزم به شهادت رسیدند.
گفتنی است، در پایان از سوی معاون پژوهشی جهاددانشگاهی واحد همدان نشان سرو به همراه لوح تقدیر و هدیه به پدر این خانواده شهید اهداء شد.
نظر شما :